- فراخ بوم
- دشت پهناور
معنی فراخ بوم - جستجوی لغت در جدول جو
- فراخ بوم
- زمین یا دشت پهناور
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ویژگی آنکه شکم فراخ دارد، پرخور
توانگر و کامران، خوشحال و خوشبخت
تجاوز از حد خود، برای مثال مکن فراخ روی در عمل اگر خواهی / که وقت رفع تو باشد مجال دشمن تنگ (سعدی - ۷۰) ، آسان گیری، اسراف
ویژگی آنکه چشمان بزرگ و گشاده دارد
ویژگی آنکه دیدۀ باز و بینا دارد، دارای وسعت نظر
آنکه گام های بلند و فراخ برمی دارد، تیزرو، فراخ قدم، کنایه از لاابالی، بی بند و بار
مرکبی که گامهای بلند بردارد و تیز رود فراخ قدم
خوشحال، دولتمند ثروتمند
کسی که گامهای بلند و فراخ بردارد
آنکه شکمی فراخ دارد دیگ فراخ شکم کوزه فراخ شکم، پرخور اکول
شتاب رونده به عجله رونده، کسی که از حد خود تجاوز کند، مسرف هرزه خرج. بشتاب رفتن، تجاوز از حد خود، اسراف، گشاد بازی
تیزروی تندروی
چهار شانه پهن شانه
پر پول ثروتمند پولدار
آنکه داری چشمی بزرگ و گشاده است اعین
آنکه دارای وسعت نظر است دارای سعه صدر
بسیار بخشنده
خوشحال، توانگر، ثروتمند
بلندنظر، دارای وسعت دید، فراخ دیده
فراخ آستین، برای مثال فراخ بال کند عدل تنگ قافیه را / چنان که چرخ ردیف دوام او زیبد (خاقانی - ۸۵۳)
پول دار، ثروتمند
پهن شانه، چهارشانه
فراخ سینه، آنکه سینۀ پهن دارد
وی ویژگی کسی که از حد خود تجاوز می کند
خنده رو، گشاده رو، خندان، بسّام، روباز، خوش رو، بسیم، گشاده خد، تازه رو، روتازه، بشّاش، طلیق الوجه
شتاب رونده به عجله رونده، کسی که از حد خود تجاوز کند، مسرف هرزه خرج. گشاده رو خندان، کسی که پیوسته بعیش و عشرت گذراند
مرکبی که راههای دور رود و گامهای بزرگ بردارد تیزرو: اسب فراخ رو
دارای سینه پهن و خوش اندام فراخ سینه پهن سینه
گشاده رو، خوش رو، خوش گذران